داغ داغم کرد یأس و طالب کامم هنوز


دوزخی در هر بن مو دارم و خامم هنوز

آبم آتش گشت و خاکم شد ز خاکستر بدل


اندرین ره کس نمی داند سرانجامم هنوز

صدهزاران شب ز آه آتشینم تیره روز


بخت بد بین در شکنج ظلمت شامم هنوز

بس که صیاد مرا هر گوشه دام و دانه ایست


دانه شد در صیدگاهم سبز و در دامم هنوز

تربتم ویران تر از کاشانه شد از بخت بد


می نشیند جغد غم بر گوشهٔ بامم هنوز